سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ... نگه جز پیش پا را دید نتواند و گر دست محبت سوی کس یازی نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین ! منم ، من ، میهمان هر شبت ،لولی وش مغموم نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است چه می گویی که بیگه شد ، سحرشد ، بامداد آمد؟ و قندیل سپهر تلگ میدان ، مرده یا زنده سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان ، م . امید حیدر بابا، دنیا یالان دنیا دی سلیماندان، نوحدان قالان دنیا دی اوغول دوغان، درده سالان دنیا دی هر کیمسیه هر نه وئریب، الیبدی افلاطوندان بیر قوری آد قالیبدی حیدر بابا، یارــ یولداشلار دوندولر بیرــ بیر منی چولده قویوب، چوندلر چشمه لریم، چراغلاریم، سوندولر یامان یئرده گون دوندی، آخشام اولدی دنیا منه خرابهی شام اولدی ! حیدر بابا ،یولوم سنن کج اولدی عمروم کچدی، گلممه دیم گج اولدی هئچ بیلمه دیم گوزللرون نج اولدی بیلمزدیم دنگه لروار، دونوم وار ایتگین لیک وار، آیرلیق وار، ئولوم وار شهریار
|
تو نمی دانی غریو یک عظمت
وقتی که در شکنجه ی یک شکست نمی نالد
چه کوهی ست!
تو نمی دانی نگاه بی مژه ی محکوم ِ یک اطمینان
وقتی که در چشم حاکم ِ یک هراس خیره می شود
چه دریائی ست!
از : مرحوم احمد شاملو